شماره چهار_ آشنای توئیتری

+دیروز و امروز آف بودم اما به جاش جمعه را فول وایسادم. بسیار برایم سنگین بود و آخر شب کمرم صاف نمیشد.

+یک آشنای توئیتری دیدم و به قدری خوشحال شدم که بغلش کردم و اگر خجالت نمی کشیدم ماچش هم می کردم.

+ رئیسم پیشم گریه کرد.

+ سخت ترین قسمت کارم نه ایستادن های طولانی اش است و نه تذکر های بی مورد، سخت ترین قسمت کارم این است که باید به همه سوء ظن داشته باشم که محصولاتمان را ندزدند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *