+مشتری های خانوم خرید هاشون خیلی طول می کشه و با وسواس همه انتخاب ها رو بررسی می کنن تا آخر از بینشون انتخاب کنن. پریروز یکی از مشتری ها خریدش حدود پونزده ثانیه طول کشید. پسر بود. اومد تو، رفت سمت بدلیجات، یک گرنبند انتخاب کرد، نگاش کرد و …

+دیروز و امروز آف بودم اما به جاش جمعه را فول وایسادم. بسیار برایم سنگین بود و آخر شب کمرم صاف نمیشد. +یک آشنای توئیتری دیدم و به قدری خوشحال شدم که بغلش کردم و اگر خجالت نمی کشیدم ماچش هم می کردم. + رئیسم پیشم گریه کرد. + سخت …

+هر روز به تعداد دختران/پسرانی که با مشورت بنده برای دوست پسر/دختر شون کادو می خرند افزوده میشه. با شروع پاییز همه یاد عشق و عاشقی افتادن به حمدالله. +نمی دونم چطور علاقه ام به کارم رو برای والدینم توضیح بدم. هی میگن هر چقدر بخوای بهت میدیم، نرو. بابا …

چند شب پیش میخواستم راجع به کلیت قضیه بنویسم. کلیت قضیه: بنابر تصمیم جدیدی که گرفتم میخواهم اینجا روزمره نویسی کنم. تمرین نوشتن در واقع. بر خلاف اکثر نوشته های قبلیم، روی متن های روزمره خیلی فکر نمی کنم. ده دقیقه بیشتر وقتم را نمی گیرد. شیوه ای که در …

+دیروز سرپرست بخشمون بهم کاری رو سپرد، با اینکه نه گفتن خیلی سختم بود بهش گفتم این کار وظیفه ی من نیست و انجامش نمیدم. خیلی ناراحت شد و امروز باهام سرسنگین بود. منتظر بودم بیاد بگه ناراحته، نگفت. رفتم بهش گفتم ناراحتی؟ گفت نه. منم ول کردم قضیه رو. …